جدول جو
جدول جو

معنی دوش خوردن - جستجوی لغت در جدول جو

دوش خوردن(تَ تَبْ بُ کَ دَ)
لطمه بر پشت خوردن. (ناظم الاطباء). مرادف پهلو خوردن. (آنندراج). تنه خوردن:
دوشی نخورد قصرشهان خانه بدوشم
سرحلقگی از ماست ولی حلقه بگوشم.
ظهوری (از آنندراج).
گاهی که کند ماه تهی پهلویی
زآن است که خورده دوشی از قندیلش.
ظهوری (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از گول خوردن
تصویر گول خوردن
فریب خوردن، گول خوردن، فریفته شدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از چوب خوردن
تصویر چوب خوردن
کنایه از کتک خوردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از جوش خوردن
تصویر جوش خوردن
به هم آمدن سر زخم یا دو انتهای شکستگی استخوان و التیام یافتن آن، به هم اتصال یافتن دو تکه فلز، پلاستیک و امثال آن، که از هم جدا نشود، به هم پیوستن و ترتیب یافتن دو چیز مثلاً معامله جوش خورد، کنایه از خشمگین بودن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از لول خوردن
تصویر لول خوردن
در جای خود جنبیدن و پیچ خوردن، لولیدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کوب خوردن
تصویر کوب خوردن
صدمه خوردن، آسیب خوردن، کوفته شدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خون خوردن
تصویر خون خوردن
کنایه از بسیار غم خوردن، کشتار
فرهنگ فارسی عمید
(سَ بُ دَ)
گوشمال دیدن. ناراحت شدن. آسیب دیدن:
ای هنرهای تو افریدونی
وی اثرهای تو نوشروانی
نه ز آسیب قضا گوش خوری
نه به اشکال فلک درمانی.
انوری
لغت نامه دهخدا
(غَ کَ دَ)
شاد خوردن. به لذت خوردن. (فرهنگ فارسی معین) ، نوش جان کردن. نوش کردن:
جهان دار و شادی کن و نوش خور
می از دست آن ترک سیمین ذقن.
فرخی.
، شراب نوشیدن:
نوش خور شمشیر زن دینار ده ملکت ستان
داد کن بیداد کن دشمن فکن مسکین نواز.
منوچهری.
، نوش خوردن از کسی، از او متنعم شدن و محبت و نوازش دیدن. مقابل نیش خوردن:
نیش در آن زن که ز تو نوش خورد
پشم در آن کش که تو را پنبه کرد.
نظامی
لغت نامه دهخدا
(تِ رَ کَ دَ)
خوردن دوغ. آشامیدن دوغ:
چون نمایی مستی ای تو خورده دوغ
پیش من لافی زنی آنگه دروغ.
مولوی.
، سهو شدن و خطا کردن. (ناظم الاطباء). غلط خوردن. (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(بِ بَ تَ)
لذاذ. لذاذت. (تاج المصادر بیهقی) ، خوب خوردن. کنایه از در رفاه زیستن. در نعمت و خصب روزگار گذاشتن. عشرت کردن. در لذات عمر گذراندن:
اگر خواجه بود یا نه تو در قصر
بباش و آرزوها خواه و خوش خور.
فرخی.
هر روز آنچه بایست همی فرستاد و ندیمانش... و مطربان و کنیزکان و غلامان گفتا تو خوشخور. (تاریخ سیستان). پس امیری سیستان یافت در روزگار خوش خورد و با مردمان نیکوئی کرد و نام نیکو از او بماند. (تاریخ سیستان).
درم در جهان بهر خوش خوردن است
نه ازبهرزیر زمین کردن است
زری را که در گور کردی بزور
چو گورت کند سر برآرد ز گور.
امیرخسرو دهلوی
لغت نامه دهخدا
(تَ وَ دَ)
دود گرفتن. دودزده شدن، خوردن و بلعیدن دود.
- دود چراغ خوردن، کنایه از طلب علم و تحصیل کمال و مطالعۀ بسیار است. (لغت محلی شوشتر). تحمل سختیها و مشقتها در تحصیل چیزی کردن. (ناظم الاطباء). برای تحصیل دانش یا چیزی جز آن رنج ممتد و فراوان بردن. (امثال و حکم دهخدا). تمام یا قسمتی دراز از شب را به مطالعه گذراندن. شبهای بسیار تا دیری به مطالعۀ درس گذرانیدن. استخوان خرد کردن و تعب بردن برای تحصیل دانش. در طول شب به مطالعۀ کتب پرداختن. بسیار سالها به مطالعات علمی شبانه گذرانیدن. (یادداشت مؤلف). رنج و تعب کشیدن در تحصیل علم و مطالعۀ کتب. (آنندراج) :
هرکه او خورده ست دود چراغ
بنشیند به کام دل به فراغ.
سنایی.
مغز دماغ بیهوده بردن و دود چراغ بیفایده خوردن کار خردمندان نیست. (گلستان).
کسی دارد از علم عالم فراغ
که او چون قلم خورد دود چراغ.
امیرخسرودهلوی.
ز فیض خوردن دود چراغ می دانم.
صائب.
چو نامه از سخن خلق می شود پیدا
که هر کسی چقدر خورده ست دود چراغ.
اثر (از آنندراج).
- دود مشعل خوردن، دود چراغ خوردن. کنایه از رنج و تعب کشیدن در تحصیل علم و مطالعۀ کتب است. (از آنندراج) :
بی دولتیش بود مسجل
هرکس که نخورده دود مشعل.
ملاتأثیر (از آنندراج).
رجوع به ترکیب دود چراغ خوردن شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از گوش خورده
تصویر گوش خورده
گوشمال خورده آسیب دیده
فرهنگ لغت هوشیار
بهم پیوستن دو چیز (مخصوصا دوفلز) که جدا کردن آنها مشکل باشد لحیم شدن، عصبانی شدن ناراحت گردیدن: (این قدر جوش نخورخ)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از وول خوردن
تصویر وول خوردن
جنبیدن تکان خوردن: (زن در جای خود وول خورد جمع و جور تر نشست)، در هم تپیدن وچپیدن (جمعیت)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نوش خورده
تصویر نوش خورده
بلذت خورده شادخورده: (خورشها بیار است خوالیگران یکی پاک خوان از در مهتران) (چو شد نوش خورده شتاب آمدش گران شد سرش رای خواب آمدش)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لوت خوردن
تصویر لوت خوردن
طعام لذیذ خوردن
فرهنگ لغت هوشیار
چاشنی کردن مزه خوردن: پیش ایشان فاتحه الکتاب آن حضور است حضوری که اگر جبرئیل بیاید لوس خورد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لول خوردن
تصویر لول خوردن
لولیدن، لول زدن، وول زدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گول خوردن
تصویر گول خوردن
فریب خوردن، از راه بدر شدن، فریفته شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کوب خوردن
تصویر کوب خوردن
کوفته شدن مقروع کشتن، ضرب خوردن کتک خوردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گوش خوردن
تصویر گوش خوردن
گوشمال دیدن آسیب دیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نوش خوردن
تصویر نوش خوردن
بلذت خوردن شاد خودردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دوغ خوردن
تصویر دوغ خوردن
مسکه گرفتن مسکه بر آوردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سود خوردن
تصویر سود خوردن
ربا خوردن تنزیل گرفتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پیش خوردن
تصویر پیش خوردن
خوردن قبل از موعد مقرر، پیش خور کردن: امید به پیش خوردنست
فرهنگ لغت هوشیار
نوشیدن خون، زحمت بسیار کشیدن، اندوه بسیار خوردن غصه خوردن، یا خون خود را خوردن، بسیار عصبانی شدن، یا خون خونش را خوردن، بسیار عصبانی شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از چکش خوردن
تصویر چکش خوردن
کوبیده شدن آهن یا فلز دیگر تطرق
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جوش خوردن
تصویر جوش خوردن
((خُ دَ))
به هم چسبیدن، به هم پیوند خوردن، سر گرفتن معامله
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سود خوردن
تصویر سود خوردن
((خُ دَ))
ربا خوردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از جوش آوردن
تصویر جوش آوردن
Boil
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از جوش آوردن
تصویر جوش آوردن
кипятить
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از جوش آوردن
تصویر جوش آوردن
kochen
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از جوش آوردن
تصویر جوش آوردن
кип'ятити
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از جوش آوردن
تصویر جوش آوردن
gotować
دیکشنری فارسی به لهستانی